محل تبلیغات شما

چشم به در دوختم تا که بینم او را

شقیقه شد سفید و ندیدم جلوه ی اورا

این چه سرّی است که در قلب من جا دارد

این چه عشقی است که نبیند چشم من جز اورا

ثانیه ها قد ساعت ها گذشت برحال من

زمان رفته زِ دست ، ترسم که نبینم اورا

قلب من پر تپش از وضع حال

چند سالی است که کشم انتظار رویش را

او که بود و چه کرد با قلب بی تاب من

شد کعبه ی من تا که سجده کردم او را

او نبود جز و دوست و همراه در سرشت

حال چه شد عاشق و شیفته ی خود کرده مرا

میکنم زندگی با رویای بودنش

نیست در سرم جز فکر او و در زبان جز ذکر او

عشق ناب/سیدمهران موسوی خورشیدی(ظافر)

خیال عاشقی/سیدمهران موسوی خورشیدی(ظافر)

عشق/سیدمهران موسوی خورشیدی(ظافر)

ی ,قلب ,ها ,رااو ,چشم ,سرشتحال ,است که ,تا که ,نبود جز ,رااو نبود ,جز و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

لاغری